مارگرت لیوینگ استون ، عصب شناس و استاد دانشگاه هاروارد اظهار می کند: زمانی که داوینچی در قرن شانزدهم این اثر را خلق کرد ، اجزای صورت او را طوری شکل داد که وقتی یک نفر به طور مستقیم به لب ها نگاه می کند ، در یک لحظه خنده ناپدید شده و درست در همان لحظه ، وقتی به بخش دیگری از تصویر نگاه می کند ، خنده پدیدار میشود . برای خواندن متن کامل اینجا را کلیک کنید .
منبع : Artdaily Saturday, August 27, 2005
امیر
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1384 ساعت 12:35 ق.ظ
سلام امیر جان ! ...مطلب جالبی بود ...من در باره این تابلو چیزهای زیادی شنیده ام ...می گویند مونالیزا اصلا لبخندی نزده و این حالت لبهای او در اث زخم و بیماری است که کمبود نوعی ویتامین مسبب ان می شود ....
وقتی که طبق گفته اون عصب شناس (مارگرت لیوینگ استون ) به اثر نیگاه میکنیم میبینیم که یه همچین حالتی هم وجود داره . یعنی وقتی که به لب خیره میشیم اثر لبخند روی صورت مونالیزا محو میشه و قیافه اش حالتی جدی تر به خود میگیره . ممکنه این نظر درست باشه البته شاید داوینچی آگاهانه به این موضوع پرداخته باشه شایدم ...
مشکل اینجا بود که خبر ۹ شهریور شما مال یک هفته قبل تر بود . اما وبلاگ خوبی دارید. سعی می کنیم به شما هم لینک بدهیم .
با تشکر از شما دوست خوب . درسته مطلب این پست چندی پیش توی سایت کارگاه گذاشته شده . البته بنده مطلب رو به منبعش لینک دادم تا خواننده بتونه کاملترشو از اونجا ببینه . از لطفتون سپاسگذارم
شاید از .. بیش از حد من باشه که هنوز چیزی رو که همه میگن تو این تابلو وجود داره ندیدم.. من فقط چشمای اشک آلودی رو دیدم که گریه می کنند و لبهایی که لبخند می زنند.
همین چیزی رو هم که شما دیدی چندان کم نیست ...
سهیلا
پنجشنبه 10 شهریورماه سال 1384 ساعت 10:24 ق.ظ
وبلاگتون خیلی عالیه. من هر روز به وبلاگتون سر می زنم چون می دونم که اینجا مطالبی هست که بتونم به اطلاعاتم اضافه کنم .انشا... که شاهد فعالیتهای هنری بیشتری ازطرف شما باشیم...
دقیقاْ نمی شه گفت لبخنده یا ۱ چیز دیگه . و همینه که من هیچ وقت در مورد ۱ تابلوی نقاشی یا ۱ اثر هنری دیگه با قطعیت حرف نمی زنم. چیزی که توی اون تابلو می تونم ببینم اون چیزیه که توی چشم های من هست . البته چشم های من وسعت کمی ندارن . و لزوماْ دامنه دید ما نباید با هم تداخل کنه . پس می تونه مشترک باشه یا نباشه . ولی از اینکه در مورد این مطلب پست گذاشتی من یکی که واقعاْ خوشحالم . چون از این تز جدید خبر نداشتم .
نمی دونم چقدر در مورد تاریخچه کعبه، یا به قول عامیانه (( خونه خدا )) اطلاعات دارید، به روایتی حضرت آدم که پدر همه انسانهای روی زمین هست اون خونه رو به عنوان نمادی برای ارتباط با خدا و پرستش اون ساخت و به روایتی دیگه هم فرشتگان قبل از خلقت انسان این مکان رو ساخته بودند و این هیچ ارتباطی به کشور عربستان کنونی نداره. این مکان بارها و بارها دستخوش حوادثی شد که تخریب یا نیمه تخریب شد و هر بار هم به دست پیغمبران و صالحین و در کل انسانهای معصوم اون زمان دوباره ساخته شد. فکر کنم منظورم رو از انسانهای معصوم بدونید که چه کسایی هستند. کعبه جایی بوده که بیشتر پیامبران در زمان آخر عمرشون به اینجا میومدند و بعضی ها شون همین جا وفات می کردند و دفن می شدند. دور تا دور کعبه صدها تن از پیامبران دفن شده اند. اینجا جایی بوده که خود پیغمبر (ص) و همه امامان معصوم برای چندین بار به عنوان زیارت حج به اینجا اومدند و ... خلاصه اینکه داستان طولانی و زیبایی داره کعبه و مکه... اما مسئله تلقین! به نظر من یه چیز پوچ و بی اساسه که نمیدونم از کجا و چطور وارد تفکر بعضی ها شده. این همه حرف رو به خاطر این می گم که این چندمین باریه که از یه نفر این بحث رو می شنوم! شاید جایز نباشه که من بعضی حرفها رو اینجا بزنم. اما از وقتی از سفر حج برگشتم همیشه موقع نماز خودم رو کنار کعبه احساس می کنم، همیشه همون جو و تلقینی که شما ازش حرف می زنید من رو می گیره و بغض گلوم رو می گیره. مگه اینجا خونه خودمون نیست؟ پس چه دلیلی داره که من اینجا هم دچار همون تلقین بشم؟ این چه تلقینیه که تا اینجا هم ولم نمیکنه ؟ می دونی؟ نمی خوام از خودم تعریف کنم اما آدم با حج نرفتن هم می تونه حاجی باشه. حاجی از نظر عرف ما یعنی کسی که حج رفته و کارش همه جوره درسته و خیلی دعا بلده بخونه !!! و خیلی هم آدم مذهبی هست و هر دعایی بکنه خدا ازش قبول می کنه! حتما نیازی نیست که بری کنار کعبه و سنگ حجرالاسود رو ببوسی تا حاجی بشی! خیلی ها رو میشناسم که حج نرفتن اما از صد تا حاجی مومن تر هستند. تلقین، تلقین، تلقین .... چه تلقینی ؟ این که آدم وارد مسجد النبی بشه و یک دفعه یاد رنج ها و مشقت هایی که پیامبر اسلام طی دوران زندگیشون داشتند تا اسلام رو حفظ کنند بیفته و گریه اش بگیره کنه تلقینه؟ اینکه شهدای قبرستان بقیع رو با اون وضع ببینیم و از انسان بودن و زنده بودن خودمون پشیمون بشیم، تلقینه؟ اینکه آدم کنار کعبه با دیدن شکوه و عظمت اونحا به خودش بیاد و از گناهان خودش طلب بخشش کنه تلقینه؟ بعضی ها وقتی نمی تونند شکوه و جلال و فضای معنوی این مکان رو درک کنند ــ چون تجربه اش نکردند ــ مجبورند اون رو با کلمه ای به اسم (( تلقین )) توجیه کنند! حرف هایی زدم که دوست نداشتم هیچ وقت بنویسم یا به زبون بیارم، لاقل با اسم خودم! اما جواب دادن به کامنت شما رو ترجیح دادم. جای بحث زیاده... امیدوارم مشغله های فکری و غرق شدن در جریان زندگی باعث نشه که از بعضی چیز ها غافل بشیم...
سلام دوست خوبم . قصد من اصلا این نبود که بخوام شما رو مجبور کنم که برای نوشتن این جوابیه متحمل زحمت بشی . ولی ازاینکه وقت گذاشتی بسیار سپاسگذارم . شما تا حدودی تحت تاثیر حال و هوای مکه هستید و این نه چیز بدیه و نه چیز ی غیر عادی . من هم بعضی چیزارو میدونم و البته یه کم هم کتاب خوندم . البته که منظور بنده هم همین بود که وقتی شما توی خونه خودت نشستی احساس کنی خدا کنارته ( همون چیزی که خودت هم بهش اشاره کردی - وصد البته این ربطی به تلقین نداره ) منظورم از تلقین این بود که چرا ماباید فکر کنیم خداوند که یک وجود غیر مادی هست باید مثل ما خونه وکاشونه داشته باشه . میدونم که تو هم میدونی این فقط یه نماده . آخه کیه اینو ندونه ؟؟؟ پس به عقیده بعضی از دوستان من ممکنه که بشر برای دسترسی آسانتر به خداوند این فرض رو گذاشته که توی این خونه راحتتر میشه به اون ذات بزرگ نزدیک شد ... به هر حال باز آمدنت به کشور بزرگت ایران رو بهت تبریک میگم صادق جان .
سلام امیر جان مطلب خوبی بود البته در مورد این اثر صحبت زیاده حالا از کجامعلوم چناب داوینچی واقعا اینارو رعایت کرده. امابه هر حال اثربسیار باارزشیاست ومیشه گفت بهترین وتاثیرگذارترین اثرنقاشی تاحال حاضرهست. ممنون وموفق باشی
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
کاش قلبم درد تنهایی نداشت
چهره ام هرگز پریشانی نداشت
برگ های آخر تقویم عشق
حرفی از یک روز بارانی نداشت
کاش می شد راه سرد عشق را
بی خطر پیمود و قربانی نداشت...
راستی سلام...
سلام خانم ناناز . ممنون از شعر زیبات
سلام امیر جان ! ...مطلب جالبی بود ...من در باره این تابلو چیزهای زیادی شنیده ام ...می گویند مونالیزا اصلا لبخندی نزده و این حالت لبهای او در اث زخم و بیماری است که کمبود نوعی ویتامین مسبب ان می شود ....
وقتی که طبق گفته اون عصب شناس (مارگرت لیوینگ استون ) به اثر نیگاه میکنیم میبینیم که یه همچین حالتی هم وجود داره . یعنی وقتی که به لب خیره میشیم اثر لبخند روی صورت مونالیزا محو میشه و قیافه اش حالتی جدی تر به خود میگیره . ممکنه این نظر درست باشه البته شاید داوینچی آگاهانه به این موضوع پرداخته باشه شایدم ...
مشکل اینجا بود که خبر ۹ شهریور شما مال یک هفته قبل تر بود . اما وبلاگ خوبی دارید. سعی می کنیم به شما هم لینک بدهیم .
با تشکر از شما دوست خوب . درسته مطلب این پست چندی پیش توی سایت کارگاه گذاشته شده . البته بنده مطلب رو به منبعش لینک دادم تا خواننده بتونه کاملترشو از اونجا ببینه . از لطفتون سپاسگذارم
شاید از .. بیش از حد من باشه که هنوز چیزی رو که همه میگن تو این تابلو وجود داره ندیدم..
من فقط چشمای اشک آلودی رو دیدم که گریه می کنند و لبهایی که لبخند می زنند.
همین چیزی رو هم که شما دیدی چندان کم نیست ...
وبلاگتون خیلی عالیه.
من هر روز به وبلاگتون سر می زنم چون می دونم که اینجا مطالبی هست که بتونم به اطلاعاتم اضافه کنم .انشا... که شاهد فعالیتهای هنری بیشتری ازطرف شما باشیم...
سلام دوست عزیز . ممنونم از شما و این همه لطف
دقیقاْ نمی شه گفت لبخنده یا ۱ چیز دیگه . و همینه که من هیچ وقت در مورد ۱ تابلوی نقاشی یا ۱ اثر هنری دیگه با قطعیت حرف نمی زنم. چیزی که توی اون تابلو می تونم ببینم اون چیزیه که توی چشم های من هست . البته چشم های من وسعت کمی ندارن . و لزوماْ دامنه دید ما نباید با هم تداخل کنه . پس می تونه مشترک باشه یا نباشه . ولی از اینکه در مورد این مطلب پست گذاشتی من یکی که واقعاْ خوشحالم . چون از این تز جدید خبر نداشتم .
ممنونم که باز هم اومدی .
عجیبه . مگه همچی چیزی هم میشه . مگه یه تابلو چیزی غیر از یه سطحه؟؟؟؟
سلام
مطلب جالب بود ممنون که سر زدی خسته نباشید.
نمی دونم چقدر در مورد تاریخچه کعبه، یا به قول عامیانه (( خونه خدا )) اطلاعات دارید، به روایتی حضرت آدم که پدر همه انسانهای روی زمین هست اون خونه رو به عنوان نمادی برای ارتباط با خدا و پرستش اون ساخت و به روایتی دیگه هم فرشتگان قبل از خلقت انسان این مکان رو ساخته بودند و این هیچ ارتباطی به کشور عربستان کنونی نداره. این مکان بارها و بارها دستخوش حوادثی شد که تخریب یا نیمه تخریب شد و هر بار هم به دست پیغمبران و صالحین و در کل انسانهای معصوم اون زمان دوباره ساخته شد. فکر کنم منظورم رو از انسانهای معصوم بدونید که چه کسایی هستند. کعبه جایی بوده که بیشتر پیامبران در زمان آخر عمرشون به اینجا میومدند و بعضی ها شون همین جا وفات می کردند و دفن می شدند. دور تا دور کعبه صدها تن از پیامبران دفن شده اند. اینجا جایی بوده که خود پیغمبر (ص) و همه امامان معصوم برای چندین بار به عنوان زیارت حج به اینجا اومدند و ... خلاصه اینکه داستان طولانی و زیبایی داره کعبه و مکه... اما مسئله تلقین! به نظر من یه چیز پوچ و بی اساسه که نمیدونم از کجا و چطور وارد تفکر بعضی ها شده. این همه حرف رو به خاطر این می گم که این چندمین باریه که از یه نفر این بحث رو می شنوم! شاید جایز نباشه که من بعضی حرفها رو اینجا بزنم. اما از وقتی از سفر حج برگشتم همیشه موقع نماز خودم رو کنار کعبه احساس می کنم، همیشه همون جو و تلقینی که شما ازش حرف می زنید من رو می گیره و بغض گلوم رو می گیره. مگه اینجا خونه خودمون نیست؟ پس چه دلیلی داره که من اینجا هم دچار همون تلقین بشم؟ این چه تلقینیه که تا اینجا هم ولم نمیکنه ؟ می دونی؟ نمی خوام از خودم تعریف کنم اما آدم با حج نرفتن هم می تونه حاجی باشه. حاجی از نظر عرف ما یعنی کسی که حج رفته و کارش همه جوره درسته و خیلی دعا بلده بخونه !!! و خیلی هم آدم مذهبی هست و هر دعایی بکنه خدا ازش قبول می کنه! حتما نیازی نیست که بری کنار کعبه و سنگ حجرالاسود رو ببوسی تا حاجی بشی! خیلی ها رو میشناسم که حج نرفتن اما از صد تا حاجی مومن تر هستند. تلقین، تلقین، تلقین .... چه تلقینی ؟ این که آدم وارد مسجد النبی بشه و یک دفعه یاد رنج ها و مشقت هایی که پیامبر اسلام طی دوران زندگیشون داشتند تا اسلام رو حفظ کنند بیفته و گریه اش بگیره کنه تلقینه؟ اینکه شهدای قبرستان بقیع رو با اون وضع ببینیم و از انسان بودن و زنده بودن خودمون پشیمون بشیم، تلقینه؟ اینکه آدم کنار کعبه با دیدن شکوه و عظمت اونحا به خودش بیاد و از گناهان خودش طلب بخشش کنه تلقینه؟ بعضی ها وقتی نمی تونند شکوه و جلال و فضای معنوی این مکان رو درک کنند ــ چون تجربه اش نکردند ــ مجبورند اون رو با کلمه ای به اسم (( تلقین )) توجیه کنند! حرف هایی زدم که دوست نداشتم هیچ وقت بنویسم یا به زبون بیارم، لاقل با اسم خودم! اما جواب دادن به کامنت شما رو ترجیح دادم. جای بحث زیاده... امیدوارم مشغله های فکری و غرق شدن در جریان زندگی باعث نشه که از بعضی چیز ها غافل بشیم...
سلام دوست خوبم . قصد من اصلا این نبود که بخوام شما رو مجبور کنم که برای نوشتن این جوابیه متحمل زحمت بشی . ولی ازاینکه وقت گذاشتی بسیار سپاسگذارم . شما تا حدودی تحت تاثیر حال و هوای مکه هستید و این نه چیز بدیه و نه چیز ی غیر عادی . من هم بعضی چیزارو میدونم و البته یه کم هم کتاب خوندم . البته که منظور بنده هم همین بود که وقتی شما توی خونه خودت نشستی احساس کنی خدا کنارته ( همون چیزی که خودت هم بهش اشاره کردی - وصد البته این ربطی به تلقین نداره ) منظورم از تلقین این بود که چرا ماباید فکر کنیم خداوند که یک وجود غیر مادی هست باید مثل ما خونه وکاشونه داشته باشه . میدونم که تو هم میدونی این فقط یه نماده . آخه کیه اینو ندونه ؟؟؟ پس به عقیده بعضی از دوستان من ممکنه که بشر برای دسترسی آسانتر به خداوند این فرض رو گذاشته که توی این خونه راحتتر میشه به اون ذات بزرگ نزدیک شد ... به هر حال باز آمدنت به کشور بزرگت ایران رو بهت تبریک میگم صادق جان .
سلام امیر جان مطلب خوبی بود البته در مورد این اثر صحبت زیاده حالا از کجامعلوم چناب داوینچی واقعا اینارو رعایت کرده.
امابه هر حال اثربسیار باارزشیاست ومیشه گفت بهترین وتاثیرگذارترین اثرنقاشی تاحال حاضرهست. ممنون وموفق باشی